قصد داشتم این مطلب را تایپ کنم ولی با جستجویی که کردم دیدم که كتابخانه مجازي زحمت آن را کشیده . آنتوان چخوف نویسنده ای و نمايشنامه نويس تواناي روس كه بيشتر آثارش را داستانهاي كوتاه تشكيل ميدهد از معروفترين و محبوبترين نويسندگان دنياست ،‌ هر يك از داستانهايش را ميتوان چندين و چند بار خواند و هر بار چيز جالبی در آن يافت . اگر شما هم در زندگي مشكلي داريد خواندن نوشته زير را به شما پيشنهاد ميكنم باشد كه مشكلتان كاملاً حل شود .

( براي آنهايي كه قصد انتحار دارند )

خودكشي (انتار)

زندگي ، چيزيست تلخ و نامطبوع اما زيباسازي آن كاريست نه چندان دشوار. براي ايجاد اين دگرگوني کافی نيست كه مثلاً دويست هزار روبل در لاتاري ببري يا به اخذ نشان “عقاب سفيد” نايل آيي يا با زيبارويي دلفريب ازدواج كني يا به عنوان انساني خوش قلب شهره ي دهر شوي . نعمتهايي را كه برشمردم ، فناپذيرند ، به عادت روزانه مبدل ميشوند. براي آنكه مدام ( حتي به گاه ماتم و اندوه ) احساس خوشبختي كني بايد: اولاً از آنچه كه داري راضي و خشنود باشي ، ثانياً از اين انديشه كه ” ممكن بود بدتر از اين شود ” احساس خرسندي كني و اين كار دشواري نيست:
وقتي قوطي كبريت در جيبت آتش ميگيرد از اينكه جيب تو انبار باروت نبود خوش باش ، رو خدا را شكر كن.
وقتي عده اي از اقوام فقير بيچاره ات سرزده به ويلاي ييلاقي ات مي آيند ، رنگ رخساره ات را نباز ، بلكه شادماني كن و بانگ بر آر كه: ” جاي شكرش باقيست كه اقوامم آمده اند ، نه پليس! “
اگر خاري در انگشتت خليد ، برو شكر كن كه: ” چه خوب شد كه در چشمم نخليد! “
اگر زن يا خواهرزنت بجاي ترانه اي دلنشين ، گام مي نوازد ، از كوره در نرو بلكه تا مي تواني شادماني كن كه موسيقي گوش ميكني ، نه زوزه ي شغال يا زنجموره ي گربه.
رو خدا را شكر كن كه نه اسب باركش هستي ، نه ميكرب ، نه كرم تريشين ، نه خوك ، نه الاغ ، نه ساس ، نه خرس كولي هاي دوره گرد … پايكوبي كن كه نه شل هستي ، نه كور ، نه كر ، نه لال و نه مبتلا به وبا … هلهله كن كه در اين لحظه روي نيمكت متهمان ننشسته اي ،‌ روياروي طلبكار نايستاده اي و براي دريافت حق التأليفت در حال چانه زدن با ناشرت نيستي.
اگر در محلي نه چندان پرت و دور افتاده سكونت داري از اين انديشه كه ممكن بود محل سكونتت پرت تر و دور افتاده تر از اين باشد شادماني كن.
اگر فقط يك دندانت درد ميكند ، دل به اين خوش دار كه تمام دندانهايت درد نمي كنند.
اگر اين امكان را داري كه مجله ي “شهروند” را نخواني يا روي بشكه ي مخصوص حمل فاضلاب ننشسته و يا در آن واحد سه تا زن نگرفته باشي ، شادي و پايكوبي كن.
وقتي به كلانتري جلبت ميكنند از اينكه مقصد تو كلانتري ست ، نه جهنم سوزان ، خوشحال باش و جست و خيز كن.
اگر با تركه ي توس به جانت افتاده اند هلهله كن كه: ” خوشا به حالم كه با گزنه به جانم نيفتاده اند! “
اگر زنت به تو خيانت مي كند ، دل بدين خوش دار كه به تو خيانت مي كند ،‌ نه به مام ميهن.
و قس عليهذا … اي آدم ، پند و اندرزهايم را به كار گير تا زندگي ات سراسر هلهله و شادماني شود .

خودكشي

پي نوشت : اگر شما هم مثل بنده با مجله “شهروند” كه در زمان زندگي چخوف انتشار مي يافته آشنا نيستيد ميتوانيد بجاي آن عبارت : “تماشاي برنامه هاي تلويزيون ج.ا” را قرار دهيد .

منبع :
http://ketabkhaneh.i8.com/dastan/CHEKHOF7.HTM